اصول قرائت حمزه
نوشته شده توسط : طاها

اصول قرائت حمزه

امام القراءة حمزه بن حبيب بن عمارة بن اسمعيل زيات کوفى (80 ـ 156 هـ . ق) دومين چهره قراء کوفى، قراءت او از دو طريق به حضرت مولى الموالى على عليه السلام مى رسد، شيخ طوسى و ابن نديم او را از اصحاب امام صادق (عليه السلامدانسته اند، او مردى عابد متقى و فقيه و قارى بود . راويان او 1 ـ ابومحمد خلف بن هشام البزار البغدادى (م 229 هـ ق) 2 ـ ابوعيسى خلاد بن خالد صوفى (م 220 هـ ق)

 

بسمله :

 

در ابتداى به قراءت از اول سوره ها (غير از توبه) بسم الله را خوانده، و همچنين مانند همه قراء در وصل آخر سوره ناس به اول فاتحه، ولى در بين دو سوره، آخر سوره را به اول سوره بعدى فقط بدون بسم الله وصل نموده است، و در سوره هاى چهارگانه الزهر (بين مدثر و قيامه ـ انفطار و تطفيف ـ فجر و بلد ـ عصر و همزهبا سکت دو سوره را بدون بسم الله بهم وصل نموده است . کلمات عَلَيهُمْ ـ اِلَيهُمْ ـ لَدَيهُمْ را در وصل و وقف به ضم هاء خوانده، و در وصل کلماتى مثل يوَفيهُم اللهُ ـ قُلُوبِهُمُ العِجْلَ ـ قَبْلِهُمُ الاَنبياءَ که قبل از ضمير هم مکسور يا ياء ساکنه باشد هـ را مضموم خوانده است، و در وقف بر آن بکسر هـ و سکون م خوانده است .

 

هاء ضمير

 

ماقبل ساکن که بعد آن متحرک باشد، مثل فِيه هُديً ـ فيهِ مُهاناً ـ عَقَلُوهُ وَ هُمْ را به قصر يعنى ترک صله خوانده است، و وقتى بين دو متحرک واقع شود حرکت آنرا با صله خوانده قالَ لَهُ صاحِبُهُ ـ مالُهُ دُوَلَدُهُ .و هاء ضمير را در يوَدِّه اِليکَ (آل عمران) نُؤتِه مِنها (آل عمران ـ شوري) نَولِّهْ وَ نُصْلِهْ (نساء) به سکون هاء، و در لاهلِهُ اُمکثُوا (طه ـ قصص) به ضم هاء خوانده است، و در سکون هـ فَاَلْقِهْ اِلَيهُمْ (نمل) مثل حفص است، ولى در هاء يتَّقِهِ (نور) را به روايت خلف يتَّقهى و در وقف آن به سکون هـ يتَّقِهْ خوانده است . و خلاد به دو وجه : به صله مثل خلف و ديگر به اسکان هـ و کسر ق يَتَّقِه از حمزه روايت کرده است. حمزه هاء اَنسانِيهِ (کهف) و عَلَيهِ اِلله (فتح) را به کسر هاء، و يرضَهُ (نور) و اَرجِه (اعراف ـ شعرا) را مثل حفص خوانده است .

 

مدود

 

حمزه مد متصل و منفصل را باشباع (شش حرکت) کشيده است، او و ورش در کشش مدها طويلتر از ساير قراء بوده اند .

 

همزه ها

 

کلمه ءَاَعجِميٌّ (فصلت) به تحقيق هر دو همزه، و کلمه ءَامَنْتُم (اعرف ـ طه ـ شعرا) را با دو همزه، و به تحقيق آنها خوانده است . و کلمات ءَاِنَّکُم لَتَأتُونَ (اعراف ـ عنکبوت) اَئِنَّ لَنا َلاَجراً (اعراف) ءَاَن کان ذامالٍ (قلم) به استفهام و تحقيق همزه ها در آن . يضاهونَ را به ضم هـ بدون همزه، ياجوج و ماجوج (کهف ـ انبياء) به ابدال همزه به الف در هر حال، و کلمه رَؤفُ رارؤفٌ و هُزْءاً و کُفْؤاً به سکون ز ـ ف و همزه بعد از آنها خواند است .

 

سکت بر ساکن قبل از همزه

 

روايت خلف از حمزه بر سکون آخر کلمه اى در موقع وصل به کلمه بعدى که حرف اوّل آن همزه است . قبل از نطق به همزه سکته کوتاه بدون تنفس آورده، اين دو کلمه يا مثل : مَنْ امَنَ ـ عَذابٌ اَليمٌ ـ جدا نوشته شد و يا مثل : اَلاُولى ـ اَلاخِرَة -اَلاِنسانُ متصل نوشته شده است . به شرح زير :سکت بر ساکن موصول، مثل : اَلاَرضُ ـ اَلاِنْسانُ و سکت بر ى فقط در شيئ در حال وصل به مابعد به هر حرکت که باشد، اين دو مورد روايت خلف از حمزه است بلاخلاف، در روايت خلاد به سکت و عدم آن است . و بعضى دو مورد فوق را قراءت حمزه (خلف و خلاد) دانسته اند . سکت بر ساکن مفصول مثل : قَدْ اَفْلَحَ ـ مَنْ إمَنَ به روايت خلف به دو وجه : سکت و عدم آنست، و براى خلاد، بدون سکت ذکر شده، و شرح بالا در موقع وصل است، ولى در وقف : در شيئ ادغام يا نقل است . در اَلْ ـ الاُولى ـ اَلاخِرَةِ ـ اَلاَرْضَ يا به سکت و تحقيق همزه و يا به نقل و حذف وقف مى شود . در وقف بر ساکن مفصول : مَنْامَنَ ـ عَذابٌ اَليم به روايت خلف سه وجه : نقل ـ سکت ـ ترک سکت و به روايت خلاد، دو وجه : نقل يا ترک آن بدون سکت .

 

تبصره :

 

در ميم جمع، مثل عَلَيکُمْ اَنْفُسُکُمْ فقط با سکت وقف مى شود و نقل در آن صحيح نيست چون اصل حرکت آن ضمه است و اگر با نقل متحرک شود، حرکت آن تغير مى کند .

 

هاء سکت :

 

هاء سکت، که در آخر کلمات هنگام وقف، براى بيان حرکت ملحق مى شود، و همچنين در آخر کلماتى که مبنى بر حرکتند و سلب حرکت از آنها در حال وقفى هم جايز نيست هاء سکت مى آورند، حمزه هاء سکت را در وصل به حذف و در وقف به اثبات خوانده، و در دو کلمه : حِسابِيهْ (حاقه 20 ـ 26) و کِتابِيهْ (حاقه ـ 25) را به اثبات هاء سکت در وصل و وقف خوانده است .

 

تبصره :

 

در چهار محل در آيات که روايت حفص از عاصم با سکت است حمزه بدون سکت خوانده است .

 

در ادغام تنوين و نون ساکنه

 

در لِ و رِِ بدون غنه، و ادغام در ن و م با غنه (مثل همه قراء)، و ادغام تنوين و نون ساکنه در و ـ ى بروايت خلف بدون غنه، ولى روايت خلاد با غنه از حمزه روايت شده . و در اظهار نون ساکنه بعد از و و ى در کلمه واحده مثل الدنيا ـ بنيان ـ صنوان ـ قنوان و در حروف مقطعه ن يس و در واو بعد آن، و نون در و القلم مثل حفص به اظهار اقدام کرده، و نون طسم (شعرا ـ قصص) را در نزد ميم باظهار و در طس (نمل) باخفاء ن خوانده است . ادغامات : حمزه ذال ذ را فقط در ت و د ادغام کرده، اِذ تَّخلُقُ اِذ دَّخَلُوا . و ذال ساکنه را در ت عُذتُّ ت فَنَبَذتّها ـ واتَّخَذتُّ و ساير صيغ آن ادغام نموده .و خلاد اذ را در 5 حرف : ( ت ز ـ ص ـ د ـ س ) ادغام نموده است : اِذ صَّرَفنا ـ اِذ سَّمعتَمُوهُ ـ اِذ زَّينَ .حمزه دال قد را در هشت حرف : ( ج ـ ذ ـ ز ـ س ـ ش ـ ص ـ ض ـ ظ ) ادغام کرده و دال ساکنه را در ث مثل يرد ثَّوابَ الدُّنيا (آل عمران) و دال ملفوظه از صاد را در ذال کهيعص ذکر (مريم) ادغام کرده است . و تاء تأنيث را در شش حرف ( ث ـ ج ـ ز ـ س ـ ص ـ ظ ) ادغام نموده : کَذَبَت ثَّمودُ ـ نَضِجَت جُّلُودُهُم ـ خَبَت زّدْناهُمْ.لام بل و هل را که در مقابل هشت حرف قرار گرفته حمزه فعل در سه حرف به ادغاممبادرت کرده و آنها (ت ـ ث ـ س) مى باشند هَل تَّرى ـ بَل تَّأتيهُم ـ هَل ثُوِّبَ ـ بَل سَّوَّلتْ ـ و از خلاد بخلف عنه در بَل طّبَعَ ادغام روايت شده است، و خلف آنرا باظهار آورده . حمزه ث را در ت اُورِثتُمُوها (اعراف ـ زخرف) لَبِثتَّ ـ کَم لَبِثتُّم و صيغ ديگر آن، و ث را در يلْهَث ذّلک (اعراف) ادغام نموده، ب را در م اِرکَب مَّعَنا (هود) به ادغام، (در تيسير به اظهار و از خلاد به خلف عنه آمده)، و يعَذِّب مَّنْ يشاء (بقره) را به سکون ب قراءت، و ب را در م ادغام کرده است، درنَخلُقُکُّم (مرسلات) ق را در ک به ادغام خوانده است . به روايت از خلاد حمزه ب را در ف که در پنج موضع قرآن کريم نزد هم قرار گرفته اند، ادغام کرده است، اِنْ تَعْجَبْ فَّعَجَبٌ (رعد) وَ مَنْ لَمْ يتُبْ فّاولئک (حجرات)، اِذْهَب فَّمَن تَبِعَکَ (اسراء) فَاذْهَب فَّاِنَّ لَکَ (طه) اَو يغْلِب فَّسَوْفَ (نساء) و به روايت خلف، تمام پنج مورد را به اظهار خوانده است . حمزه، بَيت طّائفةٌ (نساءرا به ادغام ت * ط و اَتُمدُونِّن بمالٍ (نمل) را به ادغام ن * ن با مد اشباع حاصله . و در کلمات وَ الصّافّات صَّفّاً ـ فَالزّاجرات زَّجراً ـ فَالتّاليات ذّکراً (صافات) وَالذّاريات ذَّرواً (ذاريات) ت را در ص و ز و ذ به ادغام کبير با سوسى موافقت نموده است . روايت خلاد از حمزه ادغام ت * ذ و ص فَالمُلقيات ذِّکراً (مرسلات) فَالمُغيرات صُّبْحاً (عاديات) به دو وجه ذکر شده است .

 

اشمام حرف به حرف

 

حمزه تمام صادهائى که ساکن بوده و قبل از دال واقع شوند، اشمام به صداى ز کرده، و اين در دوازده موضع قرآن واقع شده است، مانند : مَنْ اَصدَقُ ـ يصْدِفونَ ـ تَصْدِيه .ص را در کلمه الصراط ـ صراط، در همه قرآن به روايت خلف اشمام به صداى ز نموده، و خلاد در موضع اول الصِّراطَ المُستقيمَ (فاتحه) اشمام کرده است.خلف ص را در الْمُصَيْطِرونَ و بِمُصَيْطِرٍ (غاشيه) به اشمام و خلاد به خلف عنه به اشمام و عدمه.طريقه اشمام آنست که صداى ص با ز چنان مخلوط شده که حرف ديگرى متولد شود که نه صاد خالص و نه ز خالص باشد، ولى بايستى صداى ص غالب بر ز شنيده شود . فتح واماله + الف : حمزه کليه الفهاى منقلب از ياء را در اسم يا فعل در وصل و وقف اماله کبرى نموده، مثل : الهُدى ـ اَدْنى ـ مُوسى ـ يحْيى ـ عيسى ـ اَتى ـ يخْشى ـ فَسَوّى ـ وَ اسْتَعلى .تبصره : در شش مورد اماله جارى نمى شود : 1 ـ الف اصلى نبوده و زائد باشد، مثل : قائِم ـ نائِم . 2 ـ الف در آخر کلمه نبوده و متوسطه باشد، مثل : نَمارِقُ ـ باعَ ـ سارَ . 3 ـ الف منقلب از واو باشد . مثل : نَجا ـ عَفا ـ صَفا ـ شَفا . 4 ـ الف منقلب از تنوين باشد، مثل : ذِکراً ـ عِوجاً ـ اَمْتاً (در وقف) . 5 ـ الف ثنيه باشد، مثل : اِنْ يخافا ـ اِثْنا عَشَرَ . 6 ـ الف محل اختلاف در اصل کلمه باشد . مثل : الحياة ـ مَناة که در بعضى مصاحف با واو الحيوةَ ـ المَنوةَ نوشته شده است . کلمات منقلب از ياء در اسما : به تثنيه آن شناخته مى شود : ( فَتى ـ فَتَيانِ ) ( مَولى ـ مَوليانِ) _ (صَفا ـ صَفَوانِ ) ( عَصا ـ عَصَوان )، و در افعال وقتى اسناد به متکلم يا مخاطب داده شود:(رَمى - رَمَيْتَ) (اِشْتَري- اِشْتَريْتُ) (اِسْتَعلي- اِسْتَعلَيْتَ) اگر ياء ظاهر شد يائى، و اگر واو ظاهر شد واوى خواهد بود، واوى آن مثل : ( دَعا ـ دَعَوتُ ) (عَلا ـ عَلَوتُ ) .و اگر کلمات واوى از سه حرف اضافه شوند يائى شده و اماله در آنها عمل مى شود، مثل : اَدْنى ـ اَنْجى ـ يرْضى ـ تُتْلى ـ يتَزَکّى ـ زَکّى ـ اِسْتَعلى .ب : کليه اَلفاتى که در تأنيث بر 5 وزن فُعلى ـ فَعلى ـ فِعلى ـ فُعالى ـ فَعالى ـ آمده باشند، حمزه آنها را به اماله خوانده است وزن فُعلى مثل : القُصْوى ـ اَلدُّنيا ـ طُوبى ـ القُربى ـ وزن فَعلى ـ مثل : اَلْمَوتى ـ اَلسَّلوى ـ اَلتَّقوى ـ وزن فِعلى ـ مثل : اِحدى ضيزى ـ سيما ـ الشِّعرى .تبصره : کلمات مُوسى ـ عيسى ـ يحيى اگر چه اعجمى هستند به علت کثرت استعمال، و ديگر اينکه در مصاحف به ياء نوشته شده اند داخل اماله هستند . وزن فعالى، مانند : سُکارى ـ کُسُالى ـ فُرادى ـ وزن فَعالى مثل يتامى ـ نَصارى ـ اَيامى . ج ـ تمام الفهائى که در آخر کلمه به ياء نوشته شده باشند، اگر چه اصلى بودن آن مجهول باشد در اسماء يا افعال، مثل، اَنّى ( استفهاميه ) مَتى ـ بَلى ـ عَسى ـ يا حَسْرَتى ـ يا اَسَفى . يا اينکه منقلب از واو باشند . مثل ـ القُوى ـ الضّحى ـ ضُحيها اماله مى شوند . و در پنج کلمه که در آنها اماله نيامده، حمزه آنها را به فتح خوانده : لَدى ـ اِلى ـ حَتّى ـ عَلى ـ مَا زَکى.تبصره : اگر بعد از الفى که اماله مى شود، در درج کلام سکون آيد و موجب سقوط اين الف گردد، اماله هم از بين مى رود، حال اين ساکن خواه تنوين يا غير آن باشد، و وقتى در وقف ساکن از بين برود اماله بر مى گردد . مثل ـ فَتَعالَى اللهُ ـ يخْشَى اللهَ ـ مُوسَى الکِتابَ ـ اَلْقَتَلى الحُرُّ ـ ذکرَى الدّارِ ـ و تنوين مثل : مَوليً ـ مُسَمًّى ـ اَذيً ـ سُديً ـ مُفتَريً .د ـ اماله کلمات آخر آيات يازده سوره ( طه ـ نجم ـ معارج ـ قيامه ـ نازعات ـ عبس ـ اعلى ـ شمس ـ ليل ـ ضحى ـ علق ) به هر تقدير، اگر واوى، يائى، اصلى، زائد باشند در اسماء يا افعال فرقى نمى کند . غرض يکسان بودن آنهاست . استثناء ـ دَحيها ( نازعاتتَليها ـ طَحيها (شمس) سَجى (ضحي) و ديگر آنکه الف آنها از ابدال تنوين در وقف باشد، مثل : هَمْسًا ـ ضَنْکاً ـ نَسْفاًً ـ عِلْماً .حمزه کلمات : خَطايا ـ خَطاياکُم ـ خَطاياهُم ـ خَطايانا ـ وَ قَدْ هَدانِ (انعام) وَ مَنْ عَصانى (ابراهيم) وَ اَنْسانيهِ (کهف) و ءاتانى (مريم ـ نمل) وَ اَوْصانى (مريم) و مَحياهُم (جاثيه) را به فتح خوانده . حمزه کلمه اَحيا را هر جا باشد وقتى قرين به و باشد : اَمات وَ اَحيا (نجم) نَموتُ وَ نَحيا (جاثيه ـ مؤمنون) اماله نموده است . ولى وقتى قرين به ف يا ثُمَّ يا مجرد باشد به فتح خوانده (اماله آن از کسائى است)همچنين کلمات : هُدايَ (مضاف به ياء) (بقره ـ طه) و مَثوايَ (يوسفمَحْيايَ (انعام) رُؤيا (هرجا باشد) کَمِشْکاةٍ (نور) مَرْضاتٍ ـ مَرضاتى (هرجا باشد) حَقَّ تُقاتِهِ (آل عمران) تماماً به فتح خوانده است .ولى در تَتَّقُوا مِنهُم تُقيةً (آل عمران) و کلمات مَثويکُمْ ـ مَثواهُمْ ـ مَثواهُ را اماله داده است . حمزه کلمه هَدانى هر جا بدون قد آمده، مثل : اِنَّنى هَدينى رَبّى (انعام) لَولا اَنَّ الله هَدَينى (زمر) اماله کرده است (اگر با قد باشد مثل : قد هَدينِ (انعام) کسائى اماله کرده است) .ودر فَلَمّا تَراءَ الجَمْعانِ (شعراءحمزه راء را فقط در هر حال اماله کرده است . و در نأى بِجانِبِهِ (اسرا ـ فصلتاماله ـ ن و همزه با هم روايت خلف، و خلاد فقط اماله همزه را روايت کرده است . درکلمه اِنيه (احزاب) اماله ن و الف با هم، و درالف کِلاهُما (اسرا) و الف بَلْ رانَ (تطفيف) اماله از حمزه است . کلمه ضِعافاً (نساء) را خلف به اماله الف (ملازمه با اماله عين دارد) و خلاد به فتح آن از حمزه روايت کرده اند . و کلمه ءاتيکَ (دو موضع نمل) به اماله الف (ملازمه با اماله همزه قبل دارد) روايت خلاد از حمزه است . کلمه رَءا (هر جا قبل از متحرک باشد . ( در هفت موضع آمده ) مثل رَءا کوکَباً (انعام) رَءا اَيدِيهُمْ (هود) رءا بُرهانَ (يوسف) و بقيه و همچنين رَءاکَ (انبياءرَءاها (نمل ـ قصص) رَءاهُ (نمل) و غيره که قبل از ضمير واقع شده، اماله راء و همزه با هم قراءت حمزه است . و در وصل به کلمه بعد، مثل : رَءَا القمر ـ رَءَا الشمس(انعام) رَءَا الذينَ (نحل دو موضع) و بقيه، اماله راء فقط جارى است . حمزه الف عين الفعل ماضى، ثلاثى مجرد را در ده فعل : زادَ شاءَ ـ جاءَ ـ خابَ ـ ران ـ خاف ـ طابَ ـ ضاقَ ـ حاقَ ـ زاغَ . هر جا باشند اماله کرده است .

 

تبصره :

 

در اماله افعال فوق الذکر فرقى بين مجرد آنها يا قرين به ضمير فاعل يا تاء تأنيث نيست، و فقط لفظ زاغَتْ (قرين به تاء تأنيث) در اِذ زاغَتِ الاَبْصارُ (احزاب) و اَمْ زاغَتْ عَنهُمُ الاَبصارُ (ص) را حمزه اماله نکرده و آن دو را به فتح خوانده است .

 

در حروف مقطعه :

 

راء را در الر ـ المر در فواتح شش سوره حمزه اماله کرده است، و در کيهعص (مريم) فتح هاء و اماله ياء از حمزه است، و در طه اماله طا و ها با هم از حمزه، و در طسم (شعرا ـ قصص) و طس (نمل) اماله طا از حمزه، و در يس اماله الف ياء از حمزه، و در فواتح هفت سوره حم اماله الف حاء از حمزه مى باشد . حمزه، الف را در کلمات اَلْبَوارِِ (ابراهيم) و القَهّارِ که راء اخر آندو مکسور است، و همچنين الف متوسطه واقع بين دو راء، اگر دومى مکسور و در آخر کلمه باشد، مثل الاَبْرارِ ـ اَلْقَرارِ ـ اَلْاشرار به تقليل خوانده است . همچنين کلمه التَّوريةَ را در همه قرآن به تقليل خوانده است .

 

تبصره :

 

الفى که به لحاظ کسره راء بعدش اماله يا تقليل دارد . وقتى به لحاظ وقف بر آن راء مکسور ساکن مى شود، اماله يا تقليل به قوت خود باقى مى ماند .

 

قاعده در چگونگى وقف

 

حمزه همزه در اول کلمه را به تحقيق، و اگر در وسط يا آخر کلمه باشد با تغييراتى آنرا به تحفيف مى خواند . 
ـ همزه ساکن ماقبل متحرک به سکون لازم
مثل : يأکُل ـ بَوّأنا ـ تَأثيماً ـ الذِّئبُ ـ بِئسَ، البته سکون در وسط کلمه اصلى است ولى سکون روى همزه در آخر کلمه، ممکن است اصلى باشد، مثل : اِقْرَأ ـ لَمْ ينَبَّأُ ـ اِنْ يشَأ نَبِّيء يا عارضى باشد که براى وقف ـ ساکن شده، مثل : بَدَء ـ اَنشَأ ـ اَسوَء ـ عَنِ النَّباء ـ مِن حَمَأ ـ لؤلؤءْ. حکم همزه ساکن ماقبل متحرک وسط يا آخر کلمه به سکون لازم يا عارض در موقع وقف بر آنها ابدال همزه به حرف مدى از جنس حرکت ماقبل آن است . تبصره : کلمه رِِئياً (مريم) تُؤوى (احزاب) تؤويهِ (معارج) پس از ابدال دو وجه دارد، اظهار حرف مبدله، يا ادغام آن در حرف بعدى . کلمه رُؤياکَ ـ الرّؤيا ـ رُؤياى، که در وقف بر آنها همزه بدل به واو مى شود، جايز است اظهار اين واو مبدله، و هم قلب واو مبدله به ياء، و ادغام در ياء بعدى . ( طبق قاعده مقرره که وقتى واو و ياء در کلمه اى جمع شوند، که اول واو ساکن و بعد ياء متحرک باشد . واو را تبديل به ياء نموده و در ياء، بعدى ادغام مى کنند ) دو کلمه اَنبِئهُم (بقره) نَبّئُهم (حجر ـ قمر) بعد از ابدال همزه به ياء در وقف بر آنها، بر روى حرکت هـ ضمير حمزه دو وجه دارد : 1 ـ کسره هـ چون ياء مبدله قبل از هـ ضمير آمده و مثل فِيهِم ـ يزَکّيهم شده . 2 ـ ضم هـ نظر به اصل که مضموم بوده است . اَنْبيهُم ـ نَبّيهُمْ .
ـ همزه متحرک ماقبل ساکن
الف ـ سکون روى حرف صحيح، و همزه بعد از آن در وسط کلمه، مثل : شَطأهُ ـ اَلْقُرانُ ـ اَلظَّمانُ ـ اَلاَفئِدَة ـ مَسئولاً ـ يا اينکه همزه در آخر کلمه باشد مثل اَلْخَبْءَ ـ اَلْمَرْءُ ـ مِلْءُ ـ دِفْءٌ.ب ـ ساکن ماقبل همزه متحرک، حرف لين، و همزه در وسط يا آخر کلمه باشد، مثل : سَوْءَةَ ـ مَوْئِلاً ـ سَوْإتِکُم ـ شَيئاً ـ ظَنَّ السَّوءِ .ج ـ ساکن ماقبل همزه از حروف مدى ( واو ـ ياء ) و همزه در وسط يا آخر کلمه باشد : السُّواى ـ سيئَت ـ اَلْمُسئُ ـ اَنْ تَبُوءَ ـ وَجِئَ حکم وقف بر اين سه قسم نقل و حذف است يعنى حرکت همزه به ماقبل داده شده و خود حذف مى گردد .

 

تبصره :

 

مى توان واو و ياء ساکن اصلى در مثالهاى بالا را مثل واو و ياء ساکن زائده قرار داده، و همزه بعد از واو اصلى را تبديل به واو، و همزه واقع بعد از ياء اصليه را تبديل به ياء، و در واو و ياء قبلى که اصليه هستند ادغام نمود، و در همزه وسط يا آخر کلمه فرقى هم نمى کند، مثل : السُّواى ـ سيئَتْ ـ سَواَةَ که مى شوند السُّوّا ـ سييتْ سَوَّة .و اگر همزه متحرک بعد از الف در وسط کلمه باشد، حکم آن در وقف، تسهيل ( بين بين ) به قصر يا مد است، مثل : جائَنا ـ دُعاءً ـ نِداءً ـ هاءُمُ ـ اَولياءُهُ ـ خائفينَ ـ اَلْمَلئِکَةُ . و اگر همزه متحرک بعد از الف در آخر کلمه بود مثل جاءَ ـ السُّفهاءَ ـ السَّماءُ ـ يشاءُ ـ اَلاَعداءُ حکم اين قسم ابدال همزه به الف است به قصر ـ يا توسط ـ يا مد . و اگر ماقبل همزه متحرک، واو و ياء زائده باشد، مثل : خَطيئَةٌ ـ النَّيسى ـ قُرُوءٍ ـ بَريئُونَ ـ بَريءُ در اين قسم تخفيف همزه ابدال آن از جنس حرف زائد و سپس ادغام در آنست، و فرقى بين همزه وسط يا آخر کلمه نيست، و بر سکون تشديد حاصله از ادغام همزه اى که در آخر کلمه بوده جايز است دخول روم وقتى حرکت همزه محذوفه مکسور يا مضموم بوده، و اشمام وقتى مضموم بوده است . 
ـ همزه متحرک، ماقبل هم متحرک
قسم مى شود 1 ـ همزه مفتوح ماقبل مکسور، مثل خاطَئَةً ـ ناشِئَةَ ـ مِأَةَ ـ بِاَيکُم ـ لِاَهَبَ .حکم حمزه در وقف بر اين کلمات ابدال آن بياء خالص است . 2 ـ همزه مفتوح، ماقبل مضموم . مثل يؤَيدُ ـ مُؤَذّنٌ ـ فُؤادَکَ يؤاخِذُ ـ لُؤلُؤاً حکم همزه در وقف بر اين کلمات ابدال آن به واو خالص است . و در هفت شکل ديگر : همزه مفتوح، ماقبل مفتوح، سَأَلَ ـ مَأب ـ شَنَأنُ ـ همزه مکسور، ماقبل مفتوح، مثل : بَئيس ـ يؤمَئذٍ مُطْمَئنٌ ـ همزه مکسور ماقبل مکسور، مثل : خاطِئينَ ـ بارئِکُم ـ مُتَّکِئينَ ـ همزه مکسور، ماقبل مضموم، مثل : سُئِلُوا ـ سُئِلَ ـ سُئِلَتْ ( در اين قسم وجه ديگرى از طريق اخفش آمده و آن ابدال به واو خالص است ) ـ همزه مضموم، ماقبل مفتوح، مثل : رَءُفٌ ـ يکْلَؤکُم ـ تَوُزُّهُمْ ـ همزه مضموم، ماقبل مکسور، مثل : اَنبِئُونى ـ مَستهزِؤُنَ ـ لِيواطِؤا ( در اين قسم وجه ديگرى از طريق اخفش آمده و آن ابدال به ياء خالص است و از حمزه حذف همزه و ضم، ماقبل آن، ) ـ همزه مضموم، ماقبل مضموم مثل : بِرُؤسِکُم . تخفيف همزه در وقف بر اين هفت شکل اخير . تسهيل (بين بين) قول واحد است.

 

تبصره :

 

گاهى همزه در اصول و بنا در وسط کلمه واقع شده، مثل : سَأََلَ ـ رَءُفٌ ـ يئِسَ ـ قاعده تخفيف آن در وقف مسلم است، ولى اگر همزه بوسيله بعضى حروف زائده در وسط کلمه واقع شود، مانند هااَنْتُم ـ يا ادَمُ ـ لِاَبَوَيهِ ـ لَاَنتُم ـ ءَانتُم ـ وَ اَوْحى ـ فَاُوارِى ـ سَأوُريکُم ـ کَاَنَّهُم که انفصال اين حروف به اصل کلمه صدمه اى نمى زند، در وقف بر اينها دو وجه است : تحقيق، نظر به اصل که همزه در اول کلمه بوده، و اجراى قواعد تخفيف نظر به وضع موجود .در کلمات اَلَّذيِ اؤتُمِنَ ـ يا صالِحُ اِئتِنا ـ اِلى الْهُِديَ ائتِنا ـ لِقاءَنَا ائتِ ـ يقُول ائذَن چون امکان وقف بر کلمه قبل از همزه است، فقط تحقيق را صحيح دانسته است .

 

در ياءات اضافه (ضمير متکلم)

 

ـ ياء ضمير متکلم که بعدش همزه قطع مفتوح آمده، در مَعى ابداً (توبه) مَعى اَو رَحِمَنا (ملک) را حمزه به سکون ى خوانده است . 
ـ ياءات ضمير متکلم که بعدش همزه قطع مکسور باشد، 11 مورد : اُمّى اِلهَينِ (مائده) اِنْ اَجرى اِلّا عَلى (يونس ـ دو موضع هود ـ سبا ـ 5 موضع در شعرا)يدى اِلَيکَ (مائدهحمزه تماماً را به سکون ى خوانده است . 
ـ در ياءات ضمير متکلم که به همزه قطع مضموم رسيده باشد با حفص اختلافى ندارد 
ـ در ياءات ضمير متکلم که بعدش همزه وصل با ل تعريف (ال) آمده، 14 مکان آنها را حمزه به سکون ى خوانده، و حفص عَهديِ الظّالِمين (بقره) با او موافقت کرده : قُلْ لِعبادِى الَّذينَ (ابراهيم) ـ يا عِبادى الَّذين ءامنُوا (عنکبوت) ـ قُل يا عبادى الّذينَ اَسرَفُوا (زمر) ـ اِن اَرادَنى اللهُ بِضُرٍّ (زمر) ـ عباديِ الصّالحونَ (انبياء) ـ مَسَّنى الضُّر (انبياء) عبادى الشَّکُورُ (سبا) عَهدِى الظّالمينَ (بقره) رَبِّى الَّذى يحيى (بقره)، ءاتنِيى الکِتابُ (مريم) ءاياتِى الّذينَ (اعراف) حَرَّم رَبّى الفَواحشَ (اعراف) ان اَهلَکَنِى اللهُ (ملک) مَسَّنى الشَّيطانُ (ص) و در غير اين چهاردهمورد آنها را به فتح ى خواند است . مثل : وَ ما مَسَّنِى السَّوءُ (اعراف) مَسَّنِى الکِبَرُ (حجر)
ـ ياء ضمير متکلم که بعد آن همزه وصل بدون ل تعريف آمد، با حفص فرقى ندارد . 
ـ وقتى بعد از ياء ضمير متکلم حرف ديگرى غير از همزه باشد : وَجهى (آل عمران ـ انعام) بَيتِى : (نوح ـ بقره ـ حج) لِى (طه ـ ص دو موضع ـ کافران ـ نحل ـ يس ـ ابراهيم) مَعِى : (اعراف ـ توبه ـ سه موضع کهف ـ انبياء ـ دو موضع شعرا ـ قصص) تمامى اين 21 موضع را حمزه به سکون ى خوانده است .

 

ياءات زوائد :

 

رَبَّنا ءَتَقَبَّل دُعاءِ (ابراهيم) باثبات ى در وصل اَتُمِدّوُنَنِ (نمل) را باثبات ى در هر حال . و فَماءَ اتِينِ اللهُ خير (نمل) را به حذف ى در هر حال خوانده است

 





:: بازدید از این مطلب : 198
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 8 آذر 1393 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: